15 نقش آفرینی برتر در فیلم های ترسناک دهه گذشته
به گزارش مجله هدیه، فیلم های ترسناک بستری برای بازی های خیره نماینده و جذاب هستند. شاید در فصل جوایز و بین نامزدهای اسکار نباشند، ولی وقتی به تعدادی از به یاد ماندنی ترین اجراهای بازیگران در چنین فیلم هایی نگاهی بیندازیم، مثلا جک نیکلسون در درخشش یا میا فارو در بچه رزماری و آنتونی هاپکینز در سکوت بره ها، می بینیم که همه این ها نتیجه بازیگرانی درجه یک بوده اند که حاضر شدند در ژانر ترسناک بازی نمایند. برای همین وقتی به بهترین بازیگران فیلم های ترسناک نگاهی می اندازیم، معمولا به اجراهای جذاب و شگفت انگیزی بر می خوریم.
دهه اخیر برای ژانر ترسناک به شدت خوش یمن بود. از فیلم های مستقل که ساختشان به لطف دوربین های دیجیتال راحت تر و سریع تر شد گرفته تا فیلم های استودیویی پرهوادار که فروششان در کنار مجموعه فیلم های ابرقهرمانی به گیشه ها رونق می داد. برای همین خیلی تعجبی ندارد که تعدادی از بهترین فیلم های ترسناک متعلق به این دهه اند و بعضی از چهره های شناخته شده بازیگری شانسشان را در آن امتحانات کردند و نتیجه خوبی دریافتد.
- فیلم های ترسناک برتر جهان در تمام دوران
1. جنیفر لارنس در فیلم مادر!
- عنوان اصلی فیلم: !Mother
- کارگردان: دارن آرونوفسکی
- محصول: 2017
مادر! یکی از بحث برانگیزترین فیلم های چند سال اخیر بود. بیشتر منتقدها فیلم را پسندیدند ولی بین مخاطب ها هوادار زیادی ندارد. اما چه این فیلم را دوست داشته باشید چه نه، بازی جسورانه جنیفر لارنس را نمی توان نادیده گرفت. لارنس نقش مادر بی نام قصه را ایفا می نماید. زنی که در مزرعه ای مرموز و عجیب با شوهر شاعرش (خاویر باردم) زندگی می نماید. لارنس به امورات خانه می رسد و همسرش در نوشتن به مشکل خورده است. مادر فیلم کم کم حس می نماید مسئله ای در خانه وجود دارد. غریبه هایی خطرناک و عجیب سرزده به خانه می آیند، یک مهمانی ساده خانوادگی تبدیل به میدان جنگی مرگبار می گردد و زندگی آرام و بی دردسرشان را فضایی مسموم و کشنده پر می نماید.
نویسنده/کارگردان فیلم یعنی دارن آرونوفسکی گفته که تمام این فیلم یک استعاره است (مادر قصه در واقع استعاره از زمین است) که به شکل یک فیلم ترسناک روان شناختی ارائه شده و او کل فیلم را از تلفیق سه نما ساخته، نماهایی که همگی کاراکتر لارنس را نشان می دهند. بنابراین شاید بیشتر از بقیه اجراهای این لیست، لارنس عملا خود فیلم است. در حالی که هم زمان واکنش هایش بازخورد تماشاچی را هنگام دیدن وقایع هولناک فیلم نشان می دهد و به نوعی نقش نماینده مخاطب را هم ایفا می نماید.
2. امیلی بلانت در فیلم مکانی آرام
- عنوان اصلی فیلم: A Quiet Place
- کارگردان: جان کرازینسکی
- محصول: 2018
یکی از بهترین و عظیمترین غافلگیری های سال گذشته، فیلمی بود که ایده واقعا جذابی داشت؛ هیولاهایی که تنها با شنیدن صدا به شما حمله می نمایند، برای همین آدم هایی که زنده مانده اند باید خیلی خیلی ساکت باشند. ولی وقتی جان کرازینسکی به عنوان کارگردان انتخاب شد و فیلم نامه را بازنویسی کرد، نبوغ اصلی فیلم به چشم آمد. حالا داستان به جای اینکه درباره کل جهان باشد، درباره یک خانواده بود و کرازینسکی برای ایفای نقش مادر بارداری که در موقعیت های بحرانی قرار می گرفت، بهترین بازیگر را انتخاب کرد؛ امیلی بلانت که در زندگی واقعی هم همسرش است.
مثل خیلی از اجراهای این لیست، امیلی بلانت باید کاری می کرد تا موقعیتی دور از ذهن مثل حمله موجودات فضایی به زمین، باورپذیر و ملموس در بیاید و تماشاگر به لحاظ حسی با فیلم درگیر گردد و در این کار واقعا پیروز عمل می نماید. کاراکتر بلانت تصمیم های حساب شده می گیرد و همواره حفظ جان فرزندانش را در اولویت می گذارد و وقتی قرار است قوی و محکم باشد، حسابی روی پای خودش می ایستد. نقش آفرینی زیبایی است که قلب و روح دارد. تعجبی ندارد که امیلی بلانت در دنباله فیلم هم حضور دارد، مکانی آرام بدون او بی معنی است.
3. فلورنس پیو در فیلم میدسامر
- عنوان اصلی فیلم: Midsommar
- کارگردان: آری استر
- محصول: 2019
هواداران میدسامر که کم هم نیستند، همگی اتفاق نظر دارند که بازی چشمگیر فلورنس پیو در پیروزیت فیلم نقشی کلیدی داشته است. این پدیده نوظهور سینما تا به اینجای کار هم در پروژه های مستقل و اسکاری و هم در بلاک باستری مثل بیوه سیاه (Black Widow) بازی نموده است. پارسال هم برای بازی در زنان کوچک گرتا گرویگ نامزد اسکار بهترین بازیگر مکمل زن شد. فلورنس پیو در میدسامر نقش دختری به نام دنی را ایفا می نماید که به دنبال فاجعه ای ناگوار در خانواده اش، افسرده و دلشکسته شده است. حالا با دوست پسر نه چندان دلچسبش راهی سفری به سوئد می گردد و در فستیوالی عجیب شرکت می نمایند. فستیوالی که هرچه پیش تر می رود، عجیب تر و مرگبارتر و ترسناکتر به نظر می رسد.
فیلم قصه دنی را روایت می نماید که از یک دختر زخم خورده تبدیل به ملکه فستیوال سوئدی ها می گردد. مخاطب به همراه دنی به درکی جدید می رسد از رابطه بدی که او با دوست پسرش داشته و شاهد آزاد شدندش از آن خواهد بود. گویی یک جلسه مشاوره زوجین در لوای یک فیلم ترسناک گنجانده شده است. کارگردانی قدرتمند آری استر و استفاده اش از نمادهای بصری پیچیده، سفر دنی (و مخاطب) را عمیق تر و تأثیرگذارتر نموده است.
4. چوی مینک سینک در فیلم من شیطان را دیدم
- عنوان اصلی فیلم: I saw the Devil
- کارگردان: کیم جی وون
- محصول: 2010
در نخستین سال های این دهه شگفت انگیز، سینمای کره جان تازه ای گرفته بود و فیلم های خوبشان یکی پس از دیگری می آمدند. کیم جی وون با من شیطان را دیدم یکی از بهترین هایشان را به ما نشان داد. من شیطان را دیدم که یکی از بی رحمانه ترین و پرخشونت ترین قصه های انتقام را روایت می نماید؛ داستان مأمور پلیسی با بازی لی بونگ هون است که به دنبال قاتلی سریالی افتاده که دوست دختر باردارش را کشته. این مأمور که انتقام تمام فکر و ذکرش شده، تسلیم تاریک ترین و ترسناک ترین غرایز خودش می گردد و در یک بازی موش و گربه با قاتل، بدترین بلاها را سر او می آورد.
لی بونگ هون اجرای بی نظیری به نمایش گذاشته، ولی ستاره اصلی این فیلم چوی مین سینک است که نقش یک قاتل سریالی سادیسمی را به قدری عالی بازی نموده که تا مدت ها یادتان می ماند. قاتلی که او بازی نموده هیولاصفت و نفرت انگیز است، ولی هم زمان مؤلفه های انسانی دارد و مخاطب ترس و وحشتش را هم می بیند. چوی مین سینک انواع و اقسام حس های پیچیده را با استادی تمام به نمایش گذاشته؛ از زجر و استیصال در زمان هایی که خودش سوژه یک شکنجه و بازی روانی شده گرفته تا شور و شعفی که از کشتن قربانی هایش حس می نماید.
5. لین شی در مجموعه فیلم توطئه آمیز
- عنوان اصلی فیلم: Insidious
- کارگردان: جیمز وان، لی وانل، آدام روبیتل
- محصول: 2010-2019
چه کسی فکرش را می کرد در مجموعه فیلمی که پاتریک ویلسون و رُز برن ستارگانش هستند، بازیگر کهنه کاری چون لین شی تبدیل به نماد اصلی قصه گردد؟ ولی چه غافلگیری دلپذیری بود، چون بازی تحسین برانگیز و جذاب شی در نقش احضارگر روح آسیب دیده و مهربان، کم کم تبدیل به قلب و روح این مجموعه فیلم شد. این کاراکتر که در ابتدا به عنوان یک شخصیت فرعی معرفی گردید که برای دفع مسائل ماورایی یک خانواده وارد قصه می گردد، شخصیتی گرم و مهربان است که در ترسناک ترین موقعیت ها هم روحیه اش را حفظ می نماید.
6. جان بویگا در فیلم حمله به محله
- عنوان اصلی فیلم: Attack the Block
- کارگردان: جو کورنیش
- محصول: 2011
جان بویگا را همه با جنگ های ستاره ای جدید می شناسند، ولی اولین فیلم مطرحی که بازی کرد حمله به محله بود. فیلمی علمی تخیلی ترسناک به کارگردانی جو کورنیش که در سال 2011 آمد و داستان گروهی خلافکار نوجوان به رهبری جان بویگا را روایت می کرد که در جنوب لندن زندگی می کردند. در پی حمله فضایی ها به محله شان، بویگا بچه های تحت امرش را در دفاع از محله راهنمایی می نماید. احتمالا بویگا را الان بیشتر با مزه پرانی های به موقع و شوخی هایی که در جنگ های ستاره ای ترتیب داده می شناسید، وی بازی اش در این فیلم به کل متفاوت است.
کاراکتر بویگا مقتدر و کم حرف است، سریع عمل می نماید و زیاد اهل شوخی نیست. ولی عمیقا شخصیتی انسانی است و زیر ظاهر خشن و بی احساسش، آدمی رقیق القلب پنهان نموده است. از آن دست فیلم هایی است که می توانید ظهور یک ستاره را ببینید و بویگا از فرصتش نهایت بهره را برده و دید جدیدی از یک قهرمان اکشن به ما می دهد.
7. ایسی دیویس در فیلم بابادوک
- عنوان اصلی فیلم: The Babadook
- کارگردان: جنیفر کنت
- محصول: 2014
بابادوک یکی از تأثیرگذارترین قصه ها درباره غم و اندوه و پیامدهای سرکوب افسردگی بود. بازی ایسی دیویس در نقش آملیا به شدت واقعی و ملموس در آمده که در نتیجه آن، هیولایی هم که در فیلم می بینیم واقعی تر و ترسناک تر شده است. اولین فیلم بلند جنیفر کنت داستان زنی را روایت می نماید که بعد از مرگ دلخراش همسرش، حالا باید پسرشان را که دچار مسائل روحی روانی است تنهایی عظیم کند. ولی هم زمان باید با ترس و اندوه درونی خودش هم بجنگد، اندوهی که در اثر سرکوب و نادیده گرفته شدن حالا هیولایی سهمگین شده است.
صدای آرام و مهربان دیویس خبر از خشم و دردی انتها ناپذیر می دهد که درونش پنهان است و هر لحظه ممکن است بیرون بزند. این چیزی است که ایسی دیویس به خوبی از آن در لحظات اوج فیلم استفاده می نماید. چه زمانی که از رنج و غصه حالش خراب است و چه زمانی که در شوک و وحشت خشکش زده، اجرای دیویس همواره صادقانه و در راستای نقش است. کارگردان این هیولای سیاه و ترسناک را به عنوان نمادی از افسردگی و بیماری روانی نمایش داده، هیولایی که روی زندگی این مادر و پسر سایه انداخته و رهایشان نمی نماید. دیویس با بازی خوبش به ما نشان می دهد که چطور به تدریج یاد می گیرد به جای ترسیدن از این هیولا، به آن رسیدگی کند و حواسش به او باشد. ما هم یاد می گیریم تا به جای نادیده دریافت غم و اندوه، آن را به رسمیت بشناسیم و با هم زندگی کنیم.
8. سامانتا رابینسون در فیلم جادوگر عشق
- عنوان اصلی فیلم: The Love Witch
- کارگردان: آنا بیلر
- محصول: 2016
از موارد نادری که بازیگر و کاراکتری که ایفا نموده از خود فیلم بهتر و زنده تر در آمده است. البته نه اینکه کمدی ترسناک آنا بیلر فیلم بدی شده باشد، برعکس از فیلم های ترسناک خوب این فهرست است. ولی در هر صورت، با اینکه طراحی لباس و گریم فیلم چشم نواز است، سامانتا رابینسون با بازی مسحورنماینده اش، فیلم را مال خود نموده است. آنا بیلر علاوه بر کارگردانی، طراحی صحنه و لباس فیلم را هم بر عهده داشته و حتی لباس ها را با دست خودش دوخته است
رابینسون برای بازی در نقش الین، لحنی ویژه و جذاب به خودش گرفته است. الین جادوگری تنها است که از قدرت هایش استفاده می نماید تا دل مردها را با اغوایشان به دست آورد ولی در نهایت سوژه عشق هایش را به نابودی می کشاند. بیلر هم در کارگردانی و راهنمایی رابینسون عالی عمل نموده و توانسته است دقت و ظرافتی مثال زدنی از بازی او بیرون بکشد. ولی دقت و ظرافت تنها بخش جذاب او نیست، کاراکتر رابینسون واقعا بامزه و دوست داشتنی است.
9. بیل اسکارسگارد در فیلم آن
- عنوان اصلی فیلم: It
- کارگردان: اندی موسکیتی
- محصول: 2017
هر طوری حساب کنیم، بازی در نقش دلقکی ماورایی و ترسناک که تغییر شکل می دهد و بچه ها را می خورد، به خودی خود کار راحتی نیست. حالا فکرش را کنید بیل اسکارسگارد وقتی در اقتباس جدید از کتاب استفن کینگ برای نقش پنی وایز دلقک انتخاب شد، باید با تیم کاری هم رقابت می کرد. تیم کاری در اقتباس تلویزیونی این داستان که در دهه 90 ساخته شد نقش این دلقک ترسناک را بازی می کرد و همه او را در ذهنشان داشتند.
ولی خوشبختانه بیل اسکارسگاد نه تنها انتظار تماشاگران را به نحو احسن برآورده کرد، بلکه با ارائه نسخه خودش از این دلقک قاتل به همه ثابت کرد انتخاب او برای این نقش کاملا درست بوده است. پنی وایزی که اسکارسگاد به نمایش گذاشت صدا، لحن و حرکات ویژه خودش را داشت و این یعنی ترسی هم که منتقل می کرد مخصوص خودش بود و برخلاف تصور همه، حتی او را ترسناک تر کرد. نوع گریمی که برای این نسخه انتخاب نموده اند، چهره پنی وایز را بچه سال تر نموده است و دیدن صورت یک بچه روی هیولایی مهارنشدنی، اضطراب بیننده را بیشتر می نماید.
اجرای اسکارسگارد ستاره این نمایش است. او با صدای تیز و نگاه های ترسناکش کیفیتی فرازمینی به پنی وایز بخشیده است. چیزی که بیشتر از همه به مخاطب اضطراب و نگرانی می دهد، سرخوشی و ذوق عجیب پنی وایز حین اجرای شرورانه ترین کارهاست.
- 7 فیلم ترسناک که استفن کینگ دیدنشان را توصیه می نماید
10. دنیل کالویا در فیلم برو بیرون
- عنوان اصلی فیلم: Get Out
- کارگردان: جوردن پیل
- محصول: 2017
اولین فیلم بلند جردن پیل مضامینی را مطرح نمود که تا مدتی موضوع اصلی مباحث فرهنگی و سینمایی بود. جردن پیل مسائل آزاردهنده درباره نژادپرستی و سرکوبی که سفیدپوستان بر سر سیاهان هوار نموده اند را در قالب یک فیلم مهیج و ترسناک قرار داد و نتیجه خوبی هم گرفت. با اینکه فیلم نامه ی جردن پیل که نبوغ و هوشمندی اش قابل انکار نیست مخاطب را تا آخر فیلم هیجان زده نگه می دارد، ولی بازی دنیل کالویا و آن چهره متحیر، وحشت زده و شوکه شده اش بود که برو بیرون را ویژه کرد. برو بیرون اولین فیلم ترسناکی بود که اسکار بهترین فیلم نامه غیراقتباسی را گرفت
البته برو بیرون پر است از اجراهای شگفت انگیز. از آلیسون ویلیامز در نقش دختری که در ابتدا اعتماد بیننده را جلب می نماید و کم کم ماهیت خبیثش رو می گردد گرفته تا کاترین کینر که با جمله تو دل زمین فرو برو مخاطب را می ترساند. ولی اجرای پر از ظرافت کالویا در نقش کریس واشنگتن تئوری اصلی فیلم را نمایان می نماید و به مخاطب فرصت می دهد هم زمان با او، ترس و وحشت استحاله را درک کند. به نمایش گذاشتن وحشت و شوک عمیق در حالی که کاملا بی حرکت هستید و امکان تکان دادن ذره ای از بدنتان را ندارید کاری طاقت فرساست، ولی کالویا به خوبی از پسش بر آمد.
11. نیکلاس کیج در فیلم مندی
- عنوان اصلی فیلم: Mandy
- کارگردان: پانوس کازماتوس
- محصول: 2018
نیکلاس کیج عادت دارد حتی در فیلم های بد و معمولی، نهایت انرژی بازیگری اش را به نمایش بگذارد. هر از گاهی فیلمی مثل مندی ظاهر می گردد و به همه ثابت می نماید چه بازیگر خوبی است. مندی از موارد نادری است که یک کارگردان شخصیتی مناسب روحیه دیوانه وار کیج پیدا نموده و نتیجه اش فیلمی با اتمسفر گیرا و ویژه است.
نیکلاس کیج نقش رد میلر را بازی می نماید. مردی ساده که از زندگی ساده و بی دردسر با همسرش مندی (آندریا رایزبرو، یکی دیگر از اجراهای بی نظیر فیلم) لذت می برد. ولی طولی نمی کشد که فرقه ای عجیب وغریب آرامش او را به هم می زند و رد برای انتقام دست به کار می گردد، آن هم با یک تبر عظیم. فیلم پر از تصاویر خیره نماینده است که مخاطب را در خلسه ای عجیب غوطه ور می نماید. کارگردان به خوبی می دانسته که چه لحظاتی برای رها کردند حداکثر انرژی نیکلاس کیج لازم بوده و کیج هم نهایت بهره را از آن برده است.
12. تونی کولت در فیلم موروثی
- عنوان اصلی فیلم: Hereditary
- کارگردان: آری استر
- محصول: 2018
کم پیش می آید بازیگری مجبور گردد غم، اندوه، حسرت، سوگواری، ترس و انبوهی از حس های ناراحت نماینده ی دیگر را به نمایش بگذارد؛ و تونی کولت در نمایش تک تک این حس ها بی نظیر عمل نموده است. او در موروثی نقش مادری را ایفا نموده است که بعد از مرگ مادرش، اندوه پشت اندوه و وحشت پشت وحشت روی سر خودش و خانواده اش هوار می گردد.
صحنه معروف میز شام و درگیری لفظی با پسرش که کم کم اوج می گیرد و به تنشی آزاردهنده و تأثیرگذار می رسد، کلاس درس بازیگری است. نگاه های حیران تونی کولت و دادها و گریه ها و ضجه هایش چیزی نیست که به این راحتی ها از ذهن تماشاچیان یکی از ترسناک ترین فیلم های ترسناک این دهه فراموش گردد.
13. لوپیتا نیونگو در فیلم ما
- عنوان اصلی فیلم: Us
- کارگردان: جوردن پیل
- محصول: 2019
جردن پیل و آری استر دو تن از تازه نفس های ژانر ترسناک هستند که هردو با دو فیلم خوب و قابل اعتنا، جای پای خودشان را در سینما محکم کردند. پس تعجبی ندارد اگر نام شان در این فهرست تکرار گردد.
جردن پیل در دومین تجربه کارگردانی اش سراغ سوژه مهم دیگری رفته؛ اختلاف طبقاتی. مثل برو بیرون اینجا هم مضمون فیلم را در قالب یک قصه ترسناک/تریلر هیجانی در آورده درباره جهانیی از آدم های شبیه سازی شده که زیر زمین زندگی می نمایند. لوپیتا نیونگو اینجا با ایفای دو نقش، ستاره فیلم ما است. چه در زمانی که نقش زن عادی داستان ظاهر شده و چه زمانی که نسخه دوم خودش را به نمایش گذاشته، بازی اش مثال زدنی است. وقتی به افشاگری فیلم و چرخش داستان می رسیم، تازه می فهمیم اجرای او لایه ای پنهان داشت که جزئیات بیشتری می طلبید و اینجاست که می فهمیم نیونگو از اجرای چه نقش سختی بر آمده است.
14. جیمز مک آوی در فیلم گسست
- عنوان اصلی فیلم: Split
- کارگردان: ام. نایت. شیامالان
- محصول: 2016
مردی که 23 شخصیت مختلف درونش زندگی می نمایند، از بچه ای نسبتا معصوم گرفته تا زنی منضبط و جدی؛ تمام این شخصیت ها مشغول خدمت رسانی به هیولایی ترسناک هستند که قرار است رها گردد و در جهان آشوب به پا کند.
ام. نایت شیامالان سال ها بود فیلم مهمی نمی ساخت. کارگردان حس ششم که با ایده بکر و قصه جذابش خیلی ها را میخکوب نموده بود، دیگر نتوانست پیروزیتش را تکرار کند و پشت سر هم پروژه های متوسط یا شکست خورده می ساخت. تا اینکه در سال 2016 گسست را روانه سینماها کرد و همه یادشان افتاد چه کارگردان ماهری است.
ولی همه این ها به کنار، جادوی اصلی گسست را جیمز مک آوی و بازی خیره نماینده اش رقم زد. روی کاغذ، در آوردن آدمی با این تعداد شخصیت مختلف کار غیرممکنی است. اگرچه در طول فیلم با تعداد انگشت شماری از آن ها آشنا می شویم، ولی مسأله اصلی این نیست که تک تک آن ها را ببینیم. کسی که مدام با بیست و سه شخصیت مختلف درونش درگیر است، انسان به شدت دردمندی است و این درد و رنج را در تمام حرکات مک آوی می بینیم. حرف زدنش، نگاه کردنش و راه رفتنش، همه خبر از آشوبی تمام نشدنی می دهند که در اثر فاجعه ای تلخ ایجاد شده است.
در طول فیلم هرکدام از شخصیت های مختلف کوین وندل کرامب از هیولایی ترسناک حرف می زنند که حتی خودشان را به وحشت می اندازد. مخاطب با شنیدن توصیف های او آرام آرام آماده می گردد و وقتی این هیولا انتها از اعماق کوین بیرون می آید و خودش را نشان می دهد، لحظاتی حیرت انگیز در فیلم می بینیم. جیمز مک آوی هم برگ برنده اش را رو می نماید. گویی این هیولا، تمام مدت درون خود مک آوی انتظار می کشید تا فرصت بروز و ظهور پیدا کند و وحشت و اضطراب و حتی دلسوزی در دل مخاطب بیافکند.
15. مارک دوپلاس در فیلم آدم عجیب
- عنوان اصلی فیلم: Creep
- کارگردان: پاتریک برایس
- محصول: 2014
مارک دوپلاس در این فیلم یکی از عمیق ترین ترس های زندگی تان را به شما منتقل می نماید؛ ترس و وحشت رو به رو شدن با آدمی غریبه که رفتارهای غیرمتعارفی دارد. اینکه در موقعیتی قرار بگیرید که معذبید و نمی دانید چه کار کنید یا چه جوری خلاص شوید و بیرون بروید، نمی دانید با چه کسی طرف هستید و چه جور آدمی است. ظرفیت هایش تا کجاست؟ از پس چه کارهایی بر می آید و چه کارهایی نموده است؟ حالا تصور کنید این غریبه مقابلتان لحظه به لحظه مرموزتر و ترسناک تر گردد. آن زمان است که دیگر صرفا معذب نیستید و می فهمید جانتان هم شاید در خطر باشد.
مارک دوپلاس در این فیلم شخصیتی پیچیده و چند لایه بازی نموده و فیلم با هوشمندی تمام هر بار یکی از لایه های این آدم واقعا ترسناک را برملا می نماید. تا اینکه به لحظات انتهای می رسیم و آخرین لایه کنار می رود و ما خود واقعی او را می بینیم و لبخندهای به پهنای صورتش تا ابد در ذهنمان حک می گردد.
مارک دوپلاس در به نمایش در آوردن کاراکترش حیرت انگیزی عمل نموده است و هرکدام از این لایه ها را با ظرافت و هنرمندی تمام پیش چشم مخاطب می آورد. از اولین حضورش در فیلم که لبخندزنان حرف می زند تا آخرین نما که در وجودمان نفوذ می نماید، ذره ذره تنش و وحشتی به وجود می آورد که در کمتر فیلم ترسناکی می بینید.
منبع: collider
منبع: دیجیکالا مگ